من باز از آن کوچهِ آرام می گذشتم
و تو باز پشت همان پنجره ساکت
دست به نرده ها نشسته بودی
من باز پرنده ای خیالی را دنبال می کردم
تا به تو برسم
و تو به درختهای باغ روبرو نگاه می کردی
من در برابر پنجره می رسیدم
و هنوز پرنده را از شرم پیدا نکرده بودم
و تو قاصدکی را تا بام همسایه دنبال می کردی
من گذشته از تو .. شرمگین خودم
به جوی میان کوچه چشم می دوختم و می رفتم
و تو .. (دیگر نمی دانم)