همیشه دلی هست که بی ما بتپد
گاهی برای خودش
گاهی برای ما
پشت پنجره ایستاده است
با دستهایش روپنجره ای چوبی را کنار زده
و به پسر بچه ای نگاه می کند
که امروز جای خالی پیر مرد سیگار فروش را پرکرده
پ.ن 1 - بابت این مدت سکوت متاسفم ، امیدوارم جبران کنم
پ.ن 2 - "از دست دادنت شیرین تر است از ربودن همه دلهایی که می شناسم" (امیلی دیکنسون)
هیچی نبود توش ولی دلم نیومد بی رد پا برم....
از قبلیا بیشتر خوشم اومد تا این یکی پستت....
موفق باشی...
سلام
مثل همیشه پر از ناگویه هاا....
و چقدر پسر بچه هایی که جای پیرمردها را می گیرند...
خوشحالم سکوتتون را شکستین
بمونین
بهاربارونی
سلام
می دونی چیه من همیشه اینجوری واسه همهی تنهاییام بهانه اوردم
همیشه فقط و فقط یه قلب که واسه تو میتپه.....
اونم قلب خودته....
به همین قانع باش...
مرسی که اومدی ....
سلام
بالاخره سکوت را شکستم و دیگه به هاشیه نرفتم
ممنوم می شم سر بزنین
بمونین
بهاربارونی
حامد عزیز
نمیدانی چقدر خوشحالم-خوشحالم که برام کامنت گذاشته بودی که جوابشو برات نوشتم-خوشحال ترم که بالاخره این سکوت را شکستی وچه زیبا شکستی حد اقل تو ومن میدونیم که سکوت سرشار از ناگفته هاست-اینکه سکوت فضای ژرف اندیشندگی است اینکه سکوت سرشار از نا گفته هاست-اینکه باید یادبگیریم که ملودی های موسیقی سکوت را که درژرفای زندگی جریان دارددرک کنیم-اینکه یاد بگیریم نانوشته های بین خطوط نوشته شده رابخوانیم-باری من بارها به نبودن اندیشیده ام از لائوتسه اندیشمند برزگ چین باستان آموختم که ارزش هر بودی در نبودهای اوست همو گفته بود که ارزش کوزه به نیستی است که دراو هست.ارزش این نبود ها یا فقدان ها وکم بودن ها تا آنجاست که هیچکس در جهان به داشته هایش قانع نیست وپیوسته قلبش برای چیزی میطلبد که یا ندارد یا از او دور است
شاید این رمز جاودان تداوم حیات باشد که بالاخره به باورمن رضایت انگاره ی ناآگاهانه توقف حیات است.برای اینکه حیات تداوم یابد باید رضایت مطلق هیچگاه تحقق پیدانکند
در کارتازه ات دل وپنجره وبخصوص پسرکی که جای سیگارفروش پیرراپرکرده است تعابیر بسیار جالب هستند
با امید به تداوم کارت
با احترام اشتیاق ومحبت فراوان
برای مطلب اصلی ات چیزی ندارم که بگویم جز نگاه (ممتد و طولانی که شاید با قطره اشکی اختتام یابد)
برای پی نوشت هایت ولی:
تاسف تو گرهی از کار فرو بسته دنیا نمی گشاید باش و مبارزه کن !
برای دومی هم این را میگویم که تو از کدامیک از اینها لذت میبری ؟
پیاده روی یا پیاده روی برای رسیدن به یک مکان خاص ؟
(شایدمثال قشنگی نباشد ولی فعلا این به نظرم میرسد)
منظورم این است که از هر کاری لذت میبری یا صرفا از رسیدن به هدفی از پیش تعیین شده است که لذت می بری؟
برای روشن تر شدن به این بیت هم فکر کن
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن!
من هیچ وقت در زندگیم هدف واضح و روشنی نداشته ام و ندارم .. شاید به نظر بد باشد اما باعث شده همیشه از آن (رفتن و هرگز نرسیدن) لذت ببرم ..
به خودمیبالم که هنوزسرزمینم توان بوجودآوردن
عزیزانی چون شماراداردتاچون منی احساس تنهائی
نکنددرفش کاویانیت دراحتزازباد
سلاممم
حاشیه را از عمد هاشیه نوشتمممممم
هاشیه در دو معنا................
ممنون اومدین
بمونین
بهاربارونی
دوست عزیز از اینکه با این قالب تو را به یاد دوستی های قدیمی انداختم خوشحالم
وبلاگ زیبایی هم داری و ممنونم که نظر محترمت را سبزی وبلاگم نمودی
با احترام
حامد عزیز سلام
امید است حالت خوش باشد
به روزم ومنتظر قدوم مبارک شما
با احترام
حامد عزیز
ممنونم که آمدی ممنون از کامنت خوبت جوابشو دادم
با احترام
باز دوباره میای باز دوباره معذرت میخوای بابت این همه سکوت و باز دوباره میری و ......
مساله همین است...!
خوب باشی
سلام حامد
آمدم احوالت رابپرسم خیزران منتظر توست درضمن کامنتی
برای بیدمجنون دروبلاگش گذاشته ام اگرحاش راداشتی سری بش بزن
بااحترام وادب