..

من به تو نگاه می کنم

به اشکهایت

به نگاهت

و به سیاهی غمناکی که فاصله و رابطه ماست

نظرات 6 + ارسال نظر
هدیه چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1385 ساعت 05:12 ب.ظ http://nameibarayeto.blogfa.com

قشنگ می نویسی، در واقع بهتر ه بگم هم نشینی کلماتت قشنگه.
اما خیلی پیچیده و سر در گم می نویسی!
حس خیلی خوبی در خواندن جملاتت وجود داره ، هر چند فکر نمی کنم متوجه حرف پشت اونها شده باشم.
نمی دونم ، شاید من این جوری احساس می کنم ، اما انگار خیلی سردرگم هستی!

( خوشحال می شم وبلاگم رو بخونی ، اگه منتقد خوبی هستی!)

بهار(دختر غریب بارون) یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:44 ق.ظ http://www.baharebarooni.mihanblog.com

negahe to tanha edrake tanhai bood baraye residan be adame enteha..............
vali to ta abad negahat ra azam dozdidi
ehsase zibai darin va ziba minevisin
mavafagh va ta abad javdan bashin

آیدا دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:44 ق.ظ http://nimeyegomshodeh.blogsky.com

سیاهی هم میگذرد..!

~سحر~ یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:03 ق.ظ http://Saharam.Blogsky.com

سلام!
این اسم وبلاگ یکی از عزیزان منه که خیلی کم آپدیت می کنه! فکر کنم به جاش بتونم به شما سر بزنم فعلا!!

آوا چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:18 ب.ظ

در آسمان دو چیز افسونم می کند . آبی بیکران و خدا

آن را می بینم و می دانم که نیست.
او را نمی بینم و میدانم که هست.

آوا یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:25 ب.ظ http://sepideyesobh

تا نگاه می کنی وقت رفتن است...
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آه
ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد